خبرنامه تصحصح شده 11-12-84
در تعطیلات کریسمس، در یک بعداظهر سرد و زمستانی، پسر شش هفت ساله ای جلوی ویترین مغازه ای ایستاده بود. او کفش به پا نداشت و لباسهایش پاره بودند. زن جوانی از آنجا می گذشت. همین که چشمش به پسرک افتاد، آرزو و اشتیاق را در چشمهای آبی او خواند. دست کودک را گرفت و داخل مغازه برد و برایش کفش و یک دست لباس گرمکن خرید.
آنها بیرون آمدند و زن جوان به پسرک گفت:
حالا به خانه برگرد. امیدوارم که تعطیلات شاد و خوبی داشته باشی.
پسرک سرش را بالا آورد و نگاهی به او کرد و پرسید: خانم! شما خدا هستید؟
زن جوان لبخندی زد و گفت: نه پسرم. من فقط یکی از بندگان او هستم.
پسرک گفت: مطمئن بودم با او نسبتی دارید.
نکته یک پاراگرافی: در این دم عیدی و وقت نو شدن طبیعت و دلها، دوستان و هموطنان کم در آمد خود را از یاد نبرید!
یکی از عادتهای بد ما ایرانیان افراط و تفریط در کارهاست تا جائیکه خودمان خودمان را دنبال نخود سیاه میفرستیم. مصداق عینی آن جریان کاریکاتورهای دانمارکی است. در اصل زشت بودن کار و محکومیت آن شکی نیست ولی پیامدهای آن در جامعه تامل برانگیز و بعضاً جالب نیست. بعنوان مثال در شیرینی فروشی دیدم نوشته بود که به جای شیرینی دانمارکی از این پس بگوئیم گل محمدی!! یا این عکس که وارونه کوکا کولا را به لامحمد لامکه قابل تشبیه و تفسیر دانسته! چرا ما بعضی اوقات بک قضیه را آنقدر پیچ می دهیم و دنبال می کنیم که به این ورطه ها می افتیم؟ مگر کارهای ضروری تر نداریم؟ چرا خودمان خودمان را دنبال نخود سایه می فرستیم! -برای دیدن عکس در مقیاس بزرگتر روی آن کلیک کنید 
ادامهی مطلب
صدای همایون شجریان که سبکی مشابه پدر خود، اما کمی متفاوت را در خواندن دارد همراه با تصاویر طبیعت زیبا از تلویزیون، هر چند بدون نشان دادن ابزار و آلات و هنرمندان دیگر آن است اما تا حدودی خستگی تن را می زداید. "تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام" . در جائی خواندم آقای افتخاری هم دارد به یاد و افتخار استاد شجریان کاستی را بیرون می دهد. بله موسیقی اصیل ایرانی نوائی دیگر است. هم خود خاص است هم خاصیتی ناب که آن آرامش بخشی است را دارد. باید با آن بزرگ شده باشی تا بدانی چیست! هنوز فراموش نکرده ام روزهای اول کلاسهای فشرده اما باید ماندنی تئوری موسیقی، نت خوانی، آموزش ردیف های موسیقی و آواز، تاریخ موسیقی و ساز شناسی را... هرچند از آن سالها دیری است گذشته اما هنوز یاد اساتیدم احمدی،محبوبی،سلیمی در ذهنم ماندگار است. در سرمای زمستان هیچ گاه از یادم نمی رود جلوی بخاری آجری و منزل کرایه ای که طرح کادم را در دوران دبیرستان، موسیقی می آموختم. هر چند کوتاه بود. در سرمای زمستان که بیرون از سرما اگر 2 دقیقه می ماندی سرخ و سیاه می شدی. کنار بخاری آنهم با نوای نی استاد احمدی -که بعدها درکنار ملک مسعودی بروجنی به دبیرستان هنر و موسیقی اصفهان آمدند - که گاهی همراه با تنبک استاد سلیمی می شد چه شوری بود. هنوز بوی نی در مشامم است و به من شور می دهد. آخرین بار دو سال پیش بود که خدمت حسام الدین سراج و بقول خودش اجرای ویژه اش بودیم. در تالار دانشگاهی که روزی او آنجا درس می خواند و الان داشت برای اساتیدش اجرائی ویژه می نمود. به امید روزی که موسیقی ایرانی در ایران غریب نباشد. بویژه در رسانه ملی که من خیلی دلم می سوزد. دیگر کسی تار، سه تار،عود و ... را نمی شناسد و تشخیص نمی دهد. مگر سن بالاها و جوانهای علاقمند خاص. این سازها اصلاً عمومی نیستند و مد نیستند. چیزهائی که فرهنگ ما و به نوعی ارزش و هویت ما هستند. ایرانی با آن رشد کرده و می نازد. چرا نمی شناسد؟ چون در رسانه ملی نمایش نمی دهند و در شوها و برنامه های ماهواره ای هم مگر تا ارگ و جاز و گیتار و .. هست کسی اعتنا می کند ونشانشان می دهند؟ شاید هم مال آنجا ها نیستند. هنوز در گوشم زمزمه می کند و بگذار بگویم که براستی حال می کنم وقتی می خواند: "تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام! " امیدوارم تحریر زیبا و نوای خوشی که هنگام نوشتن این شعر را زمزمه کردم حس کرده باشی. هر چند ما در همان روزهای اول از طریق خبرنامه مطلب جامعی در زمینه آنفولانزای مرغی فرستادیم و آرشیو آنهم برای شما در خبرنامه موجود میباشد. ولی بد ندیدیم توضیحی کوتاه با منبعی موثق موثق! آنهم جهانی برای شما ذکر کنیم. شاید مجدداً به مرغ روی آوریم و قصابان از جیب های ملت بیخبر
ادامهی مطلب

--
----------------------------------------------------
Special Thanks
Support and Management Team
of
Www.Khaky.com Group
Contact: khaky.com@gmail.com
----------------------------------------------------
Note: Encoding Texts with
Unicode(UTF-8)
******************************************

0 Comments:
Post a Comment
<< Home